Friday 2 November 2012

غم

امروز صبح یکهو به سرم زد که بروم دکتر. دیدم از صبح که بیدار شدم غمگینم بدون هیچ دلیلی، و بعد فکر کردم که من هیچ وقت نبود که واقعن غمگین نباشم. شاید یک روز، دو روز این جا و آن جا، اما همیشه غم داشتم و از خودم بدم می آمده. 
دلم می خواهد این طوری فکر کنم که این حالت طبیعی آدم ها نیست و یک هورمون من کمی جا به جا شده که با یک قرص می آید سر جایش و غمم تمام می شود. 

No comments:

Post a Comment